از نواب تا زاربروکن

وبلاگ گروهی جلیل محبی، نیما نعمتی زاده، مجید خسروانجم و توحید عزیزی

از نواب تا زاربروکن

وبلاگ گروهی جلیل محبی، نیما نعمتی زاده، مجید خسروانجم و توحید عزیزی

روزی که در آلمان نامه ای درون صندوق پستی خانه نیست، آن روز یا تعطیل است، یا همین دیگر تعطیل است دیگر. این آغاز شاید اندکی اغراق آمیز باشد اما خیلی هم دور از واقعیت نیست. گاهی روزها که نامه ای دریافت نمیکنیم، دلمان برای کاغذ تنگ میشود. اصلا بیایید روزها را با هم مرور کنیم؛

دوشنبه (که یعنی مثلا مانند شنبه های خودمان اولین روز هفته است): یک هفته نامه ی رایگان که لای آن خیلی کاغذ های تبلیغ فروشگاهها و این چیز هاست. همچنین نامه ای از شرکت خصوصی انرژی (که شامل اّب، برق و برای برخی از خانه ها گاز میشود) نامه ای آمده که میگوید؛ از تاریخ فلان، هزینه ی بهمان، اینقدر کم یا زیاد شده است، یا میگوید شش ماه اول سال را این اندازه مصرف کرده اید.

سه شنبه: نامه ای از اداره ی سلامت دریافت میکنیم که در آن نوشته "یو نه". نه همان شماره ی نه است که به آزمون های سلامت کودکان تعلق داشته و یادآوری میکند که یک وقت ملاقات نزد پزشک کودکان گرفته و سلامت او را بسنجید (آزمون های سلامت پیش از آغاز مدرسه برای کودکان).  این یو پنج و شش و هفت و هشت و نه و اینها به ترتیب در سنین مختلف کودکی انجام، و در هر مرحله تست هوش و سلامت گرفته میشود. مثلا تست چشم و گوش و استخوانها و بازی هایی که والدین در خانه یا پارک با کودک انجام میدهند.   

چهارشنبه (که ترجمه ی آلمانی به فارسی آن میشود؛ "روز وسط هفته" و نشان میدهد ترتیب تقویمیِ روزهای مال خودمان در هفته درست تر است، چراکه میگوید؛ چهارشنبه وسط هفته است): نامه ای از شرکتی که خط موبایل و تلفن خانه گرفته و با آن قرارداد بسته ایم، نامه ای فرستاده که در آن نوشته؛ دو روز پیش در تاریخ فلان، شما در خواست تغییر رمز ورود به حساب کاربریتان را در سایت ما کرده اید که این نامه به صورت خصوصی برای شما فرستاده شده که حاوی رمز است. یک نامه ی دیگر هم آمده که محتوای آن این است؛ شما برنده ی ده هزار یورو شده اید. برای آگاهی بیشتر وارد این سایت شوید. خب این نامه مشخص است که تبلیغ بوده و میخواهد با این ترفند شما را به دنیای تبلیغی خودش ببرد. نامه ای که به نام شخض شما نیاید یعنی ارزشی نداشته و تبلیغ است. آدمهایی دیده ام که اینگونه نامه ها را تا مدتها پیگیری کرده و  هی خوشحال بوده اند که خدای من، ده هزار یورو برنده شده ام!

پنجشنبه: خیلی کاغد افتاده درون صندوق اما هیچکدامشان به نام شما نیست و تنها نشانی و پلاک خانه روی آن درج شده است. یکی شان تبلیغ یک شرکت خصوصی انرژی است  که وقتی بازش میکنید در آن یک آدم است که کارت قرمز را مانند داور های فوتبال بالا برده است و ضمیمه ی آن یک نامه است که نوشته؛ شرکت ما انرژی را ارزان تر به شما ارائه داده و شما هرگز ته سال نیاز نیست هزینه ی بیشتری برای انرژی بدهید. خب تکلیف این که مشخص شد، یک نامه ی تبلیغی است که در شکل و شمایل یک نامه ی رسمی بسته بندی شده و شما را گول میزند که؛ به به من نامه دارم! همچنین نامه های دیگر که یکی تبلیغ یک شرکت خصوصی مخابرات است و خطوط موبایل و اینترنت ارائه میدهد و خب خیلی تبلیغ کرده که ما اینترنت را بهتر ارائه میدهیم و ما خیلی باحالیم و اگر با ما قرار داد نبندید حتما تا آخر امروز "سوسک" میشوید! حالا میبینید!

جمعه: طرفای ظهر از سر کار برمیگردید و کلید را درون در انداخته و وارد میشوید و صندوق پستی را میبینید. دهانتان باز مانده و افسرده میشوید! نامه ای درون صندوق پست نیست. آخر مگر میشود؟! نکند امروز تعطیل بوده و من به اشتباه به سر کار رفته بودم؟! نکند همه ی کاغذ های آلمان من را فراموش کرده اند؟ نکند من مرده ام و خودم خبر ندارم؟ یکهو دلتان برای کاغذ تنگ شده و با کلی شک  وارد خانه میشوید که؛ ولی امروز تعطیل بودهاااا نه؟!

شنبه: شنبه ادارات دولتی و خصوصی  تعطیلند اما پست تا نیمروز کار میکند و نتیجه اینکه همچنان امکان اینکه نامه دریافت کنید وجود دارد.  صندوق پستی را باز میکنید، و نامه ای از مهد کودک فرزندتان آمده که باید برای شش ماه ی دوم قرارداد امضا کنید و در آن پر از فرم است که باید پر کنید. و نامه ی دیگر همان چیزی است که آلمانی ها خیلی تحویلش نمیگیرند اما ناچارند پی آن را بگیرند وگرنه به قول خودشان بدبخت خواهند شد! "صورتحساب" بلی صورتحساب چیزی است که میتواند روز آدم را خراب کند میتواند آدم را کم حوصله کرده یا کمی هم اخمو. مثلا از فلان جا، که میتواند یک فروشگاه اینترنتی باشد، خریدی کرده اید و صورتحساب آن آمده دم در و مهلت پرداخت هم در آن قید شده که این خیلی مهم است و اگر سر وقت پرداخت نشود، خیلی "شیک" اخطار به همراه جریمه یقه تان را میگیرد. جریمه ای که میتواند دو و نیم یورو، پنج یورو یا هفت یورو باشد، و هر هفته یا دو هفته یکبار هی بیشتر هم میشود و اگر ته تهش پرداخت نکنید یک جا وجود دارد با نام "شوفا" که آدمهای بد حساب در آلمان نامشان در فهرست سیاه قرار میگیرد و آن آدمها تا دوسال نمیتوانند جایی وام بگیرند یا خریدی غیر مستقیم یا اقساطی از سایتی انجام دهند. روی امور مالی و شهروندیان نیز اثر گذار است.

یکشنبه هم که هیچ آدم یک روز تعطیل را سپری کرده و نامه ای در کار نیست. اما حتما باید نامه های هفته ای که گذشت را درون طبقات و زونکن های مخصوص خود قرار دهد و این مرتب سازی درون همه ی خانه های آلمان وجود دارد. هیچ شهروندی نباید نامه ها را دور بیاندازد و معمولا نامه ها را تا پنج سال نگهداری میکنند. البته گروهی نیز دیده ام که نامه ها را تا ده سال نگهداری میکنند. چرا که ممکن است چند سال بعد کاری اداری داشته باشید که نیاز به آن نامه باشد. میتوان اینگونه گفت که هر خانه به نوعی باید "اداره ی برنامه و بودجه" باشد یا اداره ای که در آلمان نامش "اداره ی مرتب سازی" است. همه ی خانه ها یک بایگانی نامه دارند. این هم از یکشنبه مان.

در میان این نامه ها گاهی از دوست یا خانواده بسته یا نامه ای نیز دریافت میکنیم که آن حال و هوایش با همه ی آنچه گفتم فرق دارد. در آن نامه کسی طلبکار شما نیست. در آن بسته به جای صورتحساب؛ "دارچین و زعفران" ایران خودمان فرستاده شده،  مهر کربلا که مادر با دستان خودش آن را به ضریح متبرک کرده، یا یک انگشتر سنگ فیروزه ی اصل از مشهد دوستی فرستاده، یا یک جلد دیوان حافظ فرستاده شده که به دست عزیزی بسته بندی شده است. آلمان از این جور نامه ها کم دارد.

اندکی کوتاه میگویم که اوضاع از چه قرار بوده و این همه نامه یعنی چه آخر؟!

در آلمان هیچ تعهد و قراری میان آدمها به صورت غیر رسمی نیست. اگر باشد شک نکنید که روی هوا است. اینها به کاغذ باور داشته و اگر خودشان کاغذی رسمی از نوع مال خودشان به شما بدهند و بگویند شما یک متخصص نصب لوله های گازی هستید، این یعنی اگر شما از جای دیگر مدرکی دارید که میگوید؛ کارهای دیگر نیز بلدید، میگویند، باشد هااا میدانیم شما در کشور خودتان چه مدارکی دارید اما همه ی این مدارک را باید بدهید ما بررسی کنیم ببینیم چه اند اصلا و بعد هم گاهی تایید میکنند گاهی نصفه و نیمه، گاهی میپذیرند و گاهی نیز همه اش را رد میکنند. در صورتی که همه ی مدارک تخصصی مان را تایید کردند باز هم اگر همان تخصص را یا همان مدرک یا کاغذ را خودشان به آدم بدهند، بیشتر قبولش داشته و بهتر روی آدم حساب میکنند. یعنی وقتی میگویید بنده متخصص لوله های گازی ام، میپرسند؛ از کجا این مدرک را گرفته ایید و اگر بگویید؛ از آلمان چشمانشان را به نشانه ی آفرین باز میکنند و میگویند؛ آها پس شما واقعا متخصص لوله های گازی هستید! آن کاغذ را دیگر قبول میکنند و تمام، چونکه آن کاغذ را خودشان داده اند. 

برای ریز ترین امور اداری، همه چیز باید مکتوب و رسمی باشد. شما رمز حساب کاربریتان را فراموش کرده اید و پایین یک گزینه دارد که اینجا را کلیک کنید تا رمزی به ایمیل شما فرستاده شود. اما اینجا معمولا نامه اش دو روز بعد می آید دم در!  این همه نامه نگاری میکنند که حرفی توی آن نباشد که فردا شخصی پیدا شود و ادعایی کند که من در فلان موقعیت فلان حق را داشته ام و شما کوتاهی کرده اید. آن اداره ی مربوط نیز میرود و نامه ی مورد نظر را یافته و میکند در چشم مراجعه کننده که یعنی؛ خیر اینگونه نیست و ما در تاریخ فلان نامه ای را در همین باره برای شما فرستادیم و شما پاسخی ندادید و میبایست زودتر اقدام میکردید. تازه بیش از نیمی از همان نامه هایی که بالا توضیح دادم، ایمیلش نیز می آید. یعنی اینترنتی و کاغذی شما تحت محاصره ایید. آدم اینجور مواقع حس میکند خیلی زیر نظر است. یعنی هر کاری کند هی همه جا ثبت میشود. 

خودشان در مواجهه با این همه نامه نگاری و نظام اداریشان، صورتشان را میان رضایت و کلافگی تنظیم میکنند. جوری که آدم نمیفهمد راضی اند یا کلافه. یعنی میگویند:

 "بله آلمان است دیگر و این همه کاغذ بازی چاره ای نیست" (تا اینجایش قیافه شان جوری است که آدم فکر میکند همدرد یافته و آنها ناراضی اند و واقعن هم ناراضی اند در این بخش از واکنششان) 

اما در ادامه یکهو میگویند:

" ولی خوب است ها نه؟"

 بعضی شان هم در ادامه میگویند:

 "تا حدی از آن خوب و مفید بوده اما گاهی برخی از نامه نگاری ها خیلی احمقانه و خنده دار است"

 یعنی دقیقا این دو عبارت احمقانه و خنده دار را به کار میبرند. روزی به یکی شان گفتم:

"اینهمه هزینه ی کاغذ را میشود خرج کودکان گرسنه ی دنیا کرد" و گفت:

 "البته شاید حرفت درست باشد ولی مگر تبلیغ های در خیابان را ندیده ای؟"

منظورش تابلوهای تبلیغاتی کمک به کودکان گرسنه ی آفریقا بود که مردم را تشویق میکند در هفته یک ساندویچ دو یورویی کمتر بخورید و آن دو یورو را به کودکان کمک کنید. یا در هفته یک فنجان قهوه کمتر بنوشید اما پول آن را به دیگران کمک کنید. در پاسخ به او گفتم:

"جان من یک فنجان بیشتر قهوه بنوشید، اما در ماه دو نامه را کمتر کنید، مردم دنیا سیر میشوند"


عزیزید

نیما نعمتی زاده 

      

  • نیما نعمتی زاده

نظرات  (۲)

سلام سایتتون بسیار عالی بسیار تک و بی نقصه.
امیدوارم همینجور عالی به کارتون ادامه بدین
  • محمدباقر میگلی نژاد
  • جالب بود! 
    این مخصوص المانن یا اروپا اینفورمین؟!

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی